یک ادای نمکین در همه عمر نکرد

(یک ادای نمکین در همه عمر نکرد یارب این بخت مرا تهمت شوری که نهاد؟)

ادامه مطلب

هر کس طمع روی دل از مردم خس داشت

هر کس طمع روی دل از مردم خس داشت امید شکرخند گل از چاک قفس داشت هر کس که درین دایره از ناموران شد مانند…

ادامه مطلب

نه هر دل جای سودای تو باشد

نه هر دل جای سودای تو باشد دلی کز جا رود جای تو باشد گل از شبنم سراپا چشم گردید که حیران تماشای تو باشد…

ادامه مطلب

نامه لاله که داغ جگرش مضمون است

نامه لاله که داغ جگرش مضمون است چشم بر راه قبول نظر مجنون است در سواد ورق لاله اگر غور کنی گرده دامن لیلی و…

ادامه مطلب

منقلب گشته است از دور فلک احوال من

منقلب گشته است از دور فلک احوال من ضعف پیری در جوانی کرده استقبال من جنس من قارون شد از گرد کسادی و هنوز چشم…

ادامه مطلب

مرغ من در بغل بیضه هم آزاد نبود

مرغ من در بغل بیضه هم آزاد نبود آشیان هیچ کم از خانه صیاد نبود دل بی درد من از خواب فراموشی جست نامه دوست…

ادامه مطلب

مجنون کند فریب نگاهت غزاله را

مجنون کند فریب نگاهت غزاله را بوی خوش تو تازه کند داغ لاله را صد زخم ناف سوز خورد آهوی ختا بر هم زنی چو…

ادامه مطلب

گل از شرم رخ او خون به روی خویشتن مالد

گل از شرم رخ او خون به روی خویشتن مالد زبان لاف را بر خاک، شمع انجمن مالد نیاید از لطافت در نظر آن پیکر…

ادامه مطلب

کی دیدمش که گریه سر حرف وا نکرد؟

کی دیدمش که گریه سر حرف وا نکرد؟ رنگ شکسته راز دلم برملا نکرد تنها نبرد جلوه او شمع را ز جای سرزنده ای نماند…

ادامه مطلب

کدامین سینه مجروح مهمان تو می گردد؟

کدامین سینه مجروح مهمان تو می گردد؟ که شور حشر بر گرد نمکدان تو می گردد نیندیشد ز دوزخ هر که دارد داغ هجرانت نپردازد…

ادامه مطلب

فیض در دامن صحرای جنون می باشد

فیض در دامن صحرای جنون می باشد خاک این بادیه آغشته به خون می باشد از جوان بیش بود طول امل پیران را ریشه نخل…

ادامه مطلب

عیب در چشم و دل پاک هنر می گردد

عیب در چشم و دل پاک هنر می گردد کف بی مغز درین بحر گهر می گردد چون کند عاشق بی تاب عنانداری خود؟ کز…

ادامه مطلب

طالع ما عیش را غم می کند

طالع ما عیش را غم می کند سور را همچشم ماتم می کند تا خیال گریه کردم یار رفت این غزال از بوی خون رم…

ادامه مطلب

شد بهار و غنچه ما همچنان در خاک ماند

شد بهار و غنچه ما همچنان در خاک ماند این گره گلزار را در رشته خاشاک ماند لاله با دست نگارین سینه خارا شکافت دانه…

ادامه مطلب

سحر که پرده ز رخ گلرخان براندازند

سحر که پرده ز رخ گلرخان براندازند ( ) زلزله در ملک خاور اندازند حذر ز گرمی این ره مکن که آبله ها به هر…

ادامه مطلب

زلف او کی به خیال من غمناک افتد؟

زلف او کی به خیال من غمناک افتد؟ مگر از شانه به فکر دل صد چاک افتد پرتو حسن غریب تو ازان شوخترست که ازو…

ادامه مطلب

ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن

ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن بهار بی می و ساغر نمی توان بودن دلم ز کنج قفس تا گرفت دانستم که در…

ادامه مطلب

روشندلان که آینه جان زدوده اند

روشندلان که آینه جان زدوده اند از روی حشر پرده هم اینجا گشوده اند غافل مشو ز گل که فرورفتگان خاک آن نامه را به…

ادامه مطلب

رخسار تو با خط سیه کار چه سازد؟

رخسار تو با خط سیه کار چه سازد؟ آیینه به تردستی زنگار چه سازد؟ از جلوه شیرین دهنان آب نگردید فرهاد به جان سختی کهسار…

ادامه مطلب

دل فتاد از چشم مست یار تا فرزانه شد

دل فتاد از چشم مست یار تا فرزانه شد تا ز جوش افتاد می آواره از میخانه شد دل ز ترک آرزو بر آرزوها دست…

ادامه مطلب

دل آرمیده بود گفتگو چو هموارست

دل آرمیده بود گفتگو چو هموارست چمن صحیح بود تا نسیم بیمارست ز سایه روی زمین را کبود می سازد ز ناز بس که نهال…

ادامه مطلب

در زیر بار مهره گل نیست دست ما

در زیر بار مهره گل نیست دست ما ز اشک تاک سبحه کند می پرست ما نه گوشه کلاه و نه زلف و نه توبه…

ادامه مطلب

دارد سری به کاکل او هر سری که هست

دارد سری به کاکل او هر سری که هست دربند اوست هر دل غم پروری که هست در حلقه اطاعت حق پایدار باش تا بر…

ادامه مطلب

خطی که دمید گرد رخسارش

خطی که دمید گرد رخسارش شد پرده گلیم چشم عیارش بر خاطر نازکش گران آید گل تکیه زند اگر به دیوارش

ادامه مطلب

چون مسیحا فرد شو دل زنده جاوید باش

چون مسیحا فرد شو دل زنده جاوید باش سوزن از خود دور کن در دیده خورشید باش چون کدو برجاست گو مینای شیرازی مباش چون…

ادامه مطلب

چو آفتاب بکش جام صبحگاهی را

چو آفتاب بکش جام صبحگاهی را به خاکیان بچشان رحمت الهی را نماز اگر نکنی اختیار آن با توست مباد فوت کنی آه صبحگاهی را

ادامه مطلب

جویای تو آسودگی از مرگ نبیند

جویای تو آسودگی از مرگ نبیند در خاک، طلبکار تو از پا ننشیند از عمر برومند شود هر که درین باغ در سایه نخلی که…

ادامه مطلب

توفیق، مرا رخت به منزل نرساند

توفیق، مرا رخت به منزل نرساند خاشاک مرا موج به ساحل نرساند ای وای بر آن کشته که از گریه شادی آبی به کف خنجر…

ادامه مطلب

تا عارضت ز آتش می برفروخته است

تا عارضت ز آتش می برفروخته است بر آسمان ستاره خورشید سوخته است ای آتش و سپند دگر وقت همرهی است چشم بدی به زخم…

ادامه مطلب

پیش ازین سینه ام از چاک گلستانی بود

پیش ازین سینه ام از چاک گلستانی بود هر شکاف از دل چاکم لب خندانی بود روزگاری است نرفتیم به صحرای جنون یاد مجنون که…

ادامه مطلب

بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد

بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد سوده مشک از خط ریحان به داغم می خورد زلف سنبل گر چه شد سر حلقه…

ادامه مطلب

به بوسی قانع از لبهای شکربار چون گردم؟

به بوسی قانع از لبهای شکربار چون گردم؟ ازین قند مکرر سیر من یکبار چون گردم؟ ز بوی گل گرانی می کشد نازک نهال من…

ادامه مطلب

بر سبزه خط تکیه مکن موج سرابی است

بر سبزه خط تکیه مکن موج سرابی است هر حلقه پی رفتن حسن تو رکابی است گر آه برآرد ز دل هر دو جهان دود…

ادامه مطلب

ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو

ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو نخل رعنایی به بارآورده بالای تو حق ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟ بوسه من کارها دارد…

ادامه مطلب

آنچه می دانیش روی به خون اندوده ای است

آنچه می دانیش روی به خون اندوده ای است آنچه سروش می شماری تیغ زهرآلوده ای است آنچه برگ عیش می دانی درین بستانسرا پیش…

ادامه مطلب

اشک ما آتش حل کرده به دامن دارد

اشک ما آتش حل کرده به دامن دارد دانه سوختگان برق به خرمن دارد با کلاه نمد خویش بسازید که شمع تاج بر طرف سر…

ادامه مطلب

از عشق اگر لاف زنی دشمن کین باش

از عشق اگر لاف زنی دشمن کین باش با بخت سیه همچو سیاهی و نگین باش ای صبح مزن خنده بیجا، شب وصل است گر…

ادامه مطلب

آثار عشق در دل چون سنگ من نماند

آثار عشق در دل چون سنگ من نماند در بیستون من اثر از کوهکن نماند تا رنگ من شکسته خود را درست کرد گلگونه در…

ادامه مطلب

وقت جمعی خوش که تخمی در ته گل کرده اند

وقت جمعی خوش که تخمی در ته گل کرده اند خاطر خود جمع از امید حاصل کرده اند زاهدان چون سکه بهر رونق بازار خود…

ادامه مطلب

هر که از بی طاقتی نالید تمکینش سزاست

هر که از بی طاقتی نالید تمکینش سزاست هر که از فتراک سرپیچید بالینش سزاست از پریشان اختلاطی رنگ بر رویت نماند هر که با…

ادامه مطلب

نه چنان تنگ گرفته است دل تنگ مرا

نه چنان تنگ گرفته است دل تنگ مرا که برآرد ز کدورت می گلرنگ مرا نیست در عالم افسرده جگرسوخته ای به چه امید برآید…

ادامه مطلب

نتوان کرد به زندان بدن محصورم

نتوان کرد به زندان بدن محصورم شیشه را می شکند زور می پرزورم در نمکدان ز نمکزار چه خواهد گنجید؟ چه کند حوصله تنگ فلک…

ادامه مطلب

می به جامم می کند چشم خمارآلود تو

می به جامم می کند چشم خمارآلود تو گل به طرحم می دهد روی بهارآلود تو می رسی از گرد راه و می توان برداشتن…

ادامه مطلب

مردم ز حد خویش برون پا نهاده اند

مردم ز حد خویش برون پا نهاده اند راه هزار تفرقه بر خود گشاده اند بسته است روزگار جهان را به کار گل یکسر به…

ادامه مطلب

لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده است

لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده است نگهت زهر به سرچشمه مینا زده است گوهر جرات من در صدف طوفان نیست بارها قطره من…

ادامه مطلب

گل بوی بی وفایی ارواح می دهد

گل بوی بی وفایی ارواح می دهد یادی ز کم بقایی ارواح می دهد خندیدن و شکفتن یاران به روی هم یاد از بغل گشایی…

ادامه مطلب

گاهی به کوه و گاه به صحرا نمی روم

گاهی به کوه و گاه به صحرا نمی روم چون سیل بی حجاب به هر جا نمی روم در کوهسار سنگ ملامت مجاورم مجنون صفت…

ادامه مطلب

کدامین سروقد از دامن محشر برون آمد؟

کدامین سروقد از دامن محشر برون آمد؟ که بی تابانه صد آه از لب کوثر برون آمد ز قید شش جهت چون غنچه درهم شد…

ادامه مطلب

فصل گل می گذرد بی قدح و جام مباش

فصل گل می گذرد بی قدح و جام مباش غنچه منشین، گره خاطر ایام مباش گل و سنبل به از اسباب گرفتاری نیست گر به…

ادامه مطلب

عمرم به تلخکامی مل خرج می شود

عمرم به تلخکامی مل خرج می شود اشکم به رنگ لاله و گل خرج می شود با عاشقان همین سخن عاشقی بگوی در کشور قفس…

ادامه مطلب