نرگسش زان زبان چو سوسن نیست

نرگسش زان زبان چو سوسن نیست که به سیم و زرش نیاز بود دست کوته کن و زبان بگشا دست کوته زبان دراز بود اهلی…

ادامه مطلب

گر کسی از عشق صورت جان گدازد چون هلال

گر کسی از عشق صورت جان گدازد چون هلال آفتاب حسن معنی حلقه اش بر در زند تا تو نگدازی چو زر در بوته عشق…

ادامه مطلب

طمع تراست که مقبول کاینات شوی

طمع تراست که مقبول کاینات شوی مکن دو کار اگر شاه اگر گدا باشی به هیچ جا مرو ایدوست بی طلب هرگز ز هیچکس مطلب…

ادامه مطلب

در شعر هر که از پی معنی خاص رفت

در شعر هر که از پی معنی خاص رفت شیری است که بقوت خود در شکار شد وانکس که خوی کرد که معنی برد ز…

ادامه مطلب

تمام لذت عالم چو دانه و دام است

تمام لذت عالم چو دانه و دام است خوش آن هما که بدین دام رو نمیآرد چو طایر فلک آزاده از بلا مرغیست که سر…

ادامه مطلب

بزرگوار خدایا من آن تهیدستم

بزرگوار خدایا من آن تهیدستم که خجلتم نگذارد که سر بر آرم هیچ بخوشه چینی ام از خرمن کرم بنواز که من نکاشته ام تخم…

ادامه مطلب

اگر چه نامه سیاه است در جهان شخصی

اگر چه نامه سیاه است در جهان شخصی که بهر لقمه نانی عذاب خلق بود سیاه نامه تر از وی کسیست روز حساب که نان…

ادامه مطلب

همه عمر از شراب و شاهد و شعر

همه عمر از شراب و شاهد و شعر نبودم یک نفس خالی درین راه کنون چون پیر گشتم خلق گویند که اهلی توبه کن استغفرالله…

ادامه مطلب

مکن شهوت که بی مغزی است هرچند

مکن شهوت که بی مغزی است هرچند که گرد شاهدان نغز گردی شد آب پشت و مغز مهره توست چو شهوت پرکنی بی مغز گردی…

ادامه مطلب

گرچه بر ارباب دانش خرمن عالم جوی است

گرچه بر ارباب دانش خرمن عالم جوی است لیک از جور فلک صاحب هنر غم میخورد مزرع دنیا بآدم سیرتان یکجو نداد هر که حیوان…

ادامه مطلب

شاهدان عهد ما در عهد و پیمان و وفا

شاهدان عهد ما در عهد و پیمان و وفا سست تر از بند شلوارند پند از من شنو قید شاهد نیست جز مهر درش چون…

ادامه مطلب

در ره حق چو مکرمت طلبی

در ره حق چو مکرمت طلبی معرفت جو که اصل مکرمت است معرفت با حق آشنا کندت آشنایی بقدر معرفت است اهلی شیرازی

ادامه مطلب

پیر بی دندان ندارد لذتی از هیچ قوت

پیر بی دندان ندارد لذتی از هیچ قوت گرچه گردد قوت او هضم و به تن قوت دهد آدمی گر گندم باغ بهشت آرد بدست…

ادامه مطلب

ایکه همچون عشق پیچان همتی داری بلند

ایکه همچون عشق پیچان همتی داری بلند جز بنخل میوه دار نیک اصلان در مپیچ دولت بداصل ناکس همچو نخل مومی است صورتش خوب است…

ادامه مطلب

اگر غمی رسد از دهر شاد باش ایدل

اگر غمی رسد از دهر شاد باش ایدل که غم نشانه شادیست هر کرا دادند چو شادیی رسد از غم مباش غافل هم چرا که…

ادامه مطلب

یار از آیینه نقش خود را دید

یار از آیینه نقش خود را دید زان در آیینه بیش می نگرد من در او بینم او در آیینه هر کسی نقش خویش می…

ادامه مطلب

مستحقان کرم مستان حقند ای پسر

مستحقان کرم مستان حقند ای پسر زان چو بحر از رحمت حق سینه شان پر در شده گر ز من این لفظ را باور نداری…

ادامه مطلب

گر آدمی صفتی از حدیث خود بگذر

گر آدمی صفتی از حدیث خود بگذر که کار دیو بود گفتگوی خود بینی چنان بزی که گر آیینه پیش رو داری جمال دوست به…

ادامه مطلب

عارف عیسی نفس نام و نشان گم میکند

عارف عیسی نفس نام و نشان گم میکند کافت اندر شهرت و در صحبت مردم بود عالم خوش خلق دایم بر سفیهی هرزه گوست چون…

ادامه مطلب

در حقیقت دیده حق بین نبیند غیر حق

در حقیقت دیده حق بین نبیند غیر حق پیش ارباب نظر غیر از یکی منظور نیست خلق در کثرت بسی اما بوحدت یک کسند کثرت…

ادامه مطلب

به نیک و بد مشو ایخواجه شاد و غمگین هم

به نیک و بد مشو ایخواجه شاد و غمگین هم که در جهان همه چیزی ز حال میگردد بیک دو هفته نگه کن که از…

ادامه مطلب

اینهمه جانی که مسکین کوهکن در عشق کند

اینهمه جانی که مسکین کوهکن در عشق کند وینهمه سعیی که او برد از پی شیرین که برد خسروست از لعل شیرین مست و او…

ادامه مطلب

آگه ز درد خسته عشق بتان کسیست

آگه ز درد خسته عشق بتان کسیست کو خود ز درد عشق بود خسته و ضعیف بیمار عشق را ز فغان جان به لب رسید…

ادامه مطلب

همای همت من آنچنان رمید از خلق

همای همت من آنچنان رمید از خلق که گر بعرش در افتد مجال پروازش ز آفتاب چنان بگذرد هم از دهشت که ذره یی نفتد…

ادامه مطلب

مکن ای خواجه میل سگ صفتان

مکن ای خواجه میل سگ صفتان بدعت بد در این دیار منه چون زنی را رئیس ده کردی خلق ده را تمام رخصت ده گرچه…

ادامه مطلب

گذشت عمر و دل از شعر و عاشقی بگذشت

گذشت عمر و دل از شعر و عاشقی بگذشت حدیث زلف دراز بتان نشد کوتاه ز شعر و مشق جنون با وجود موی سفید هنوز…

ادامه مطلب

زندگی شاخی است سبز و با رفیقان است خوش

زندگی شاخی است سبز و با رفیقان است خوش هر که ماند بی رفیقان شاخ بی برگی بود با فراق دوستان یارب خضر چون زنده…

ادامه مطلب

دختر مرده شوی را امسال

دختر مرده شوی را امسال که ز گلگونه چهره رنگین است مرو از ره به سرخی رویش که همان مرده شوی پارین است اهلی شیرازی

ادامه مطلب

تا ابد امید آزادیش نیست

تا ابد امید آزادیش نیست هر که او در دام شهوت مبتلاست بگذر از شهوت که پیران گفته اند هر که در شهوت فرو شد…

ادامه مطلب

ایدل ز خود بمیر که گردی خلاص از آنک

ایدل ز خود بمیر که گردی خلاص از آنک تا زنده یی مقید ایندام مانده‌ای تو شاهباز قدسی و تن سنگ پای تست بگسل ازو…

ادامه مطلب

از نفس توسن خود ایمن مشو گر او را

از نفس توسن خود ایمن مشو گر او را بر آخور ریاضت صد سال بسته باشی در وقت خشم و شهوت با اینهمه ریاضت زنجیر…

ادامه مطلب

یارب بگیر دست من پیر ناتوان

یارب بگیر دست من پیر ناتوان کز دست عمر گرانمایه شده تباه موی سیاه را بعبث کرده ام سفید روی سفید را بگنه کرده ام…

ادامه مطلب

مظهر حقند اشیا جملگی و اندر ظهور

مظهر حقند اشیا جملگی و اندر ظهور هر یکی راز اقتضای طبع خود خاصیتی است سیر آب اندر نباتات چمن یکسان بود لیک در هر…

ادامه مطلب

کشته همت مردان بر مقصود دهد

کشته همت مردان بر مقصود دهد زانکه باران گرم بر سرما دمبدم است هر قصوری که بود از کمی همت ماست ورنه از ابر کرم…

ادامه مطلب

شاه رسل که خاتم مهر رسالت است

شاه رسل که خاتم مهر رسالت است جاییکه او بود ره نوح و خلیل نیست در وصف شاه هر چه بگوییم و گفته اند بیش…

ادامه مطلب

خوشا کسیکه نیامد درین سراچه غم

خوشا کسیکه نیامد درین سراچه غم که از کدورت دنیا دلش مکدر نیست هزار سال بعیش و نشاط اگر گذرد بیکنفس که بغم بگذرد برابر…

ادامه مطلب

پیش از این سرزنش از خلق مرا بود که تو

پیش از این سرزنش از خلق مرا بود که تو بهر دنیا امرا و وزرا می بینی اهلی امروز که از صحبت این طایفه ات…

ادامه مطلب

ایکه گویی که بحسن سخن من اهلی

ایکه گویی که بحسن سخن من اهلی اضطرابی ننمود و لب تحسین نگشود بخدایی که مرا گنج معانی داده ست که بسرمایه کس همت من…

ادامه مطلب

از خوب و زشت دنیا غافل مباش ایدل

از خوب و زشت دنیا غافل مباش ایدل کاین شاهد از دو رویی سکسار صورت افتاد محبوب دلنوازست هر کس که آدمی روست وانگه که…

ادامه مطلب

یک نشانده اند مردم از آن دل کشد بدل

یک نشانده اند مردم از آن دل کشد بدل مردن در انفصال بود جان در اتصال شهوت کمال راحت از آنرو بود که نفس با…

ادامه مطلب

مسیحا را اگر گویند خاموش

مسیحا را اگر گویند خاموش نخواهد لب گشودن در سخن باز و گرز آواز ناخوش گون، خر را دهان بندی ز کون آید در آواز…

ادامه مطلب

کلک اهلی همچو مژگانش در افشان دایم است

کلک اهلی همچو مژگانش در افشان دایم است این نه بهر آن بود کو صاحب دفتر شود صد هزاران قطره بارد همچو ابر نوبهار بر…

ادامه مطلب

راد در معنی جوانمرد آمده

راد در معنی جوانمرد آمده هر که نامش راد، دایم نامراد نامرادی لازم این نام شد نامراد آنکس که دارد نام راد اهلی شیرازی

ادامه مطلب

خودستایی عیب درویشان بود

خودستایی عیب درویشان بود لیک اگر پرسی ز فضل اندوزیم سامری در پیش من گوساله ایست کزید بیضاست سحر آموزیم عیسی ام در نطق و…

ادامه مطلب

تخم کرم فشان تو درین خاکدان که مرد

تخم کرم فشان تو درین خاکدان که مرد یکجو کرم به است ز صد خرمن زرش گنج زرش چه سود کسی کو کریم نیست قارون…

ادامه مطلب

ای هنرور مال عالم هست دست‌افزار کار

ای هنرور مال عالم هست دست‌افزار کار تیشه‌ای می‌بایدت گر پیشه‌ات کان کندن است جان به دشواری کند دست تهی در کار دهر کار بی‌افزار…

ادامه مطلب

از حق بدعا دین طلب ای خواجه نه روزی

از حق بدعا دین طلب ای خواجه نه روزی کاین رزق مقدر شده از لطف اله است آه سحری کز پی نان است چه باشد؟…

ادامه مطلب

هرچند کسی علم و هنر دارد و کوشش

هرچند کسی علم و هنر دارد و کوشش باید مدد بخت ز توفیق إلهی تا بخت نباشد نشود کار کسی راست ور بخت بود راست…

ادامه مطلب

مست خوبان خون خورد از دل بجای می بلی

مست خوبان خون خورد از دل بجای می بلی عشق ورزیدن بخوبان خون دل خوردن بود عاشقی شمعیست کافروزد چراغ دل ولی اولش سوز و…

ادامه مطلب

کسی که صاحب عقل است هوشیار بود

کسی که صاحب عقل است هوشیار بود همیشه خاطر شاعر به جان نگه دارد زبان تیز و دل نازکی است شاعر را نگاه دار دلش…

ادامه مطلب