یکایک از نظرم نور پیکران رفتند

یکایک از نظرم نور پیکران رفتند ستاره های شب افروزم از میان رفتند به زمهریر جهان، هم صفیر زاغانم خزان رسید و گل افسرد و…

ادامه مطلب

نمی کشد، دل ما را به دام و دانهٔ خویش

نمی کشد، دل ما را به دام و دانهٔ خویش رهین منّتم، از زشتی زمانه خویش به دیر و کعبه نیارم سر نیاز فرود مرا…

ادامه مطلب

نتوانست به موی کمر یار آویخت

نتوانست به موی کمر یار آویخت ورنه پرگالهٔ دل، بر مژه بسیار آویخت دل خون گشتهٔ پر داغ مرا چیست گناه؟ لاله، جایی که به…

ادامه مطلب

مستمع گر نکند فهم، غم اینم نیست

مستمع گر نکند فهم، غم اینم نیست سیر چشم سخنم، رغبت تحسینم نیست زاده ی دل، همه حوران بهشتی نسبند ذوق آرایش گفتار، در آیینم…

ادامه مطلب

گره، ز ابروی مسکین نواز وا نکنی

گره، ز ابروی مسکین نواز وا نکنی که چشم آینه را کاسه ی گدا نکنی اگر چه کاسه به دستم، گدای میکده ام مرا غلط…

ادامه مطلب

قناعت چون گهر، با ساغر و مینای خودکردم

قناعت چون گهر، با ساغر و مینای خودکردم چو چشم خوش نگاهان، مستی از صهبای خود کردم نمی آید ز رشک، از سینه تا لب…

ادامه مطلب

عتاب تلخ او شیرین کن جانهاست، مستان را

عتاب تلخ او شیرین کن جانهاست، مستان را نهان در پستهٔ او شکرستانهاست مستان را فزون از شانه، دارد سینه من چاک رسوایی چوگل در…

ادامه مطلب

شکایت نیست، مطلب ناله آهنگ است می نالم

شکایت نیست، مطلب ناله آهنگ است می نالم ز دل تنگی نمی نالم، دلم تنگ است می نالم

ادامه مطلب

سخنم چو هست، در دل نمک سراب باشد

سخنم چو هست، در دل نمک سراب باشد چو رسد به یاد لعلش، به لبم شراب باشد

ادامه مطلب

ز مستی، خون دل را، باده می انگاشتم روزی

ز مستی، خون دل را، باده می انگاشتم روزی خروش سینه را، افسانه می پنداشتم روزی دل ِ شوریده حالی بود، کز من ناگهان گم…

ادامه مطلب

رنگین شد از رخت، چو رگ گل، نظاره ام

رنگین شد از رخت، چو رگ گل، نظاره ام بوی تو می دمد، ز دل پاره پاره ام

ادامه مطلب

دل از یادش، در آغوش من شیدا نمی‌گنجد

دل از یادش، در آغوش من شیدا نمی‌گنجد ز بس بالیده است این قطره، در دریا نمی‌گنجد

ادامه مطلب

داغ است و سینه در عشق، صبح و ستاره ما

داغ است و سینه در عشق، صبح و ستاره ما خورشید سر برآورد، از جیب پارهٔ ما از ناوک نگاهت، خاطر نشد تسلّی بگذشت غافل…

ادامه مطلب

خدا درمانده نگذارد به عالم، بی نصیبان را

خدا درمانده نگذارد به عالم، بی نصیبان را عصای کورفهمان می کند، چوب ادیبان را

ادامه مطلب

چمن، به سایه نشینان خرمی بگذار

چمن، به سایه نشینان خرمی بگذار بیا به تربت ما، خاک بی غمی بگذار به بانگ نالهٔ ما می توان خروشیدن به بلبلان چمن، رسم…

ادامه مطلب

تپش سینهٔ ما، بانگ درایی دارد

تپش سینهٔ ما، بانگ درایی دارد جادهٔ نالهٔ ما راه به جایی دارد فیضی از میکدهٔ چشم تو برده ست مگر جام آیینه، می هوش…

ادامه مطلب

بهار خط، گل و می شد، نگاه فتنه مستش را

بهار خط، گل و می شد، نگاه فتنه مستش را سیه مستی دوبالا گشت، چشم می‌ْپرستش را

ادامه مطلب

به جان بستیم پیمان محبّت، عشوه سازی را

به جان بستیم پیمان محبّت، عشوه سازی را روان عاقبت محمود ما، دارد ایازی را

ادامه مطلب

بال و پر گر به اسیری نبود پروا نیست

بال و پر گر به اسیری نبود پروا نیست گوشهٔ خاطر ما، هیچ کم از صحرا نیست درکار خانهٔ دهر، چیزی به مدعا نیست نعمت…

ادامه مطلب

ایّام غمم، مرا بهار است

ایّام غمم، مرا بهار است مژگان رگ ابر آبدار است طرح عیشی چرا نریزم؟ دامان دلم پر از غبار است

ادامه مطلب

ای امّت نگاه تو، جادو خیال‌ها

ای امّت نگاه تو، جادو خیال‌ها صحرانورد گردش چشمت، غزال‌ها افشانده‌اند بال و پر، از بس که می‌زنند پر در هوای بام تو فرسوده‌بال‌ها

ادامه مطلب

از عکس رخش باده فروش است دل ما

از عکس رخش باده فروش است دل ما آیینهٔ آن رهزن هوش است دل ما از سطر جبینش، سخنم شد شکرآگین تلخی چش آن چشمهٔ…

ادامه مطلب

همّت آن است که در پیش کرم، دون نشود

همّت آن است که در پیش کرم، دون نشود کف من از گهر آبله ممنون نشود من جگر تشنهٔ آن تیغم و او صرفه شعار…

ادامه مطلب

نمی دانم چه سودا در سر مخمور می گردد

نمی دانم چه سودا در سر مخمور می گردد که داغم از نگاه تنگ چشمان شور می گردد اگر یابد کسی از وسعت آباد دل،…

ادامه مطلب

نبود آرامشی، شیب و شباب زندگانی را

نبود آرامشی، شیب و شباب زندگانی را تپیدنهای دل موجی ست، آب زندگانی را

ادامه مطلب

مستی فزوده است تو را، در بر آینه

مستی فزوده است تو را، در بر آینه عکس لبت شراب بود، ساغر آینه حیرت به جاست، پیش تو گر رفته ام ز خویش مانده…

ادامه مطلب

گرفتار تو را در دور خط، شد کام جان خوشتر

گرفتار تو را در دور خط، شد کام جان خوشتر اسیران را قفس در شب بود از آشیان خوشتر

ادامه مطلب

قامت شده‌ست خم، من دیرینه سال را

قامت شده‌ست خم، من دیرینه سال را باید به روی تیغ تو دید، این هلال را چرخی که کاست، وقت تمامی، هلال را کی نقص…

ادامه مطلب

عریان ز صافی طینتی، از پردهٔ نیرنگ شو

عریان ز صافی طینتی، از پردهٔ نیرنگ شو چون آب در باغ جهان، با خار وگل همرنگ شو بشکن به دل تا می توان، نیش…

ادامه مطلب

شراب لعلی آن نوش لب، به ما چه رسد؟

شراب لعلی آن نوش لب، به ما چه رسد؟ ز آب خضر، به ما خون گرفته ها چه رسد؟ چو نی فتاده مرا همدمی، به…

ادامه مطلب

سختی به ضعیفان جهان بی سبب آید

سختی به ضعیفان جهان بی سبب آید من بد کنم و زخم ندامت به لب آید زاهد دمش افسرده چو صبح است، مبادا خورشید تو…

ادامه مطلب

ز غیرت، آب گوهر نخل عزّت را به جو باشد

ز غیرت، آب گوهر نخل عزّت را به جو باشد لب اظهار مطلب، آبشار آبرو باشد

ادامه مطلب

رنگین بود سخن، دل در خون تپیده را

رنگین بود سخن، دل در خون تپیده را کردم روانه نامه رنگ پریده را وقت است اگر نصیب شود خواب راحتی بالین کنیم دستِ ز…

ادامه مطلب

دل از وحشت سرای عالم غدّار می گیرد

دل از وحشت سرای عالم غدّار می گیرد که مست آسوده حال و محسب هشیار می ‎گیرد دماغ افسرد از آن گلشن،که بر روی هوسناکان…

ادامه مطلب

دارم گل زخمی به جگر تازه و تر، های

دارم گل زخمی به جگر تازه و تر، های ای دل، بزن از سینه صفیری به اثر، های بر بوم و برم تاخته سیلاب حوادث…

ادامه مطلب

خجل چون بید مجنون گشتم از نشو و نمای خود

خجل چون بید مجنون گشتم از نشو و نمای خود ز قدّ پرشکن گردیده ام زنجیر پای خود منه تا می توانی در سرای عاریت،…

ادامه مطلب

چراغ کلبهٔ درویش، نور ماه می باشد

چراغ کلبهٔ درویش، نور ماه می باشد به جام باده روشن کن شب آدینهٔ ما را

ادامه مطلب

تاراج صبر، دور نگاهش رواج داشت

تاراج صبر، دور نگاهش رواج داشت وبرانه های دل، چقدرها خراج داشت از نوشخند بوالهوس، امّیدوار شد یاد زمانه ای که، تغافل رواج داشت

ادامه مطلب

بهار آمد که می در جام میخوران شود پیدا

بهار آمد که می در جام میخوران شود پیدا مرا از سینه، داغ لاله رخساران شود پیدا مغنی، مصرع شوخی، ز من باید سراییدن که…

ادامه مطلب

به خاموشی سپندم گفت، در بزم پریزادی

به خاموشی سپندم گفت، در بزم پریزادی نرنجانی اگر در دل، گره داریم فریادی سبکباری نه آزادی ست در کیش جوانمردان توانی بار اگر از…

ادامه مطلب

باغ و بهار سازد، جیب و کنار خود را

باغ و بهار سازد، جیب و کنار خود را هرکس گذاشت چون من، با دیده کار خود را من آن نیم که چون شمع، آسودگی…

ادامه مطلب

ای ناله، چند در غم دل دردسر دهی؟

ای ناله، چند در غم دل دردسر دهی؟ مغز مرا، به بوی کباب جگر دهی؟ از قطره نم گرفته و بخشی به جوی و بحر…

ادامه مطلب

آن کیست تا ز کار کسی عقده واکند؟

آن کیست تا ز کار کسی عقده واکند؟ تقدیر نی به ناخن مشکل گشا کند بر چشم مهر و مه ننهد پای، غیرتم گردون گر…

ادامه مطلب

از سر من چرا کشد، سرو قد تو پای را

از سر من چرا کشد، سرو قد تو پای را خاک ره تو کرده ام، فرق سپهرسای را شعله به خس نمی کند، اینهمه سرگران…

ادامه مطلب

همدم سنجیده گفتاران، لب پیمانه است

همدم سنجیده گفتاران، لب پیمانه است آشنا رویی که دیدم، معنی بیگانه است رَه غلط افتاده مجنون بیابان گرد را منزل آرام، صحرای دل دیوانه…

ادامه مطلب

نمی داند دل آگاه، در دنیا فراغت را

نمی داند دل آگاه، در دنیا فراغت را به خاطر ریشهٔ غفلت، رگ خواب است راحت را

ادامه مطلب

نبخشیدی به مگن یکبار، جام باده خود را

نبخشیدی به مگن یکبار، جام باده خود را نمی گیری سردستی چرا، افتادهٔ خود را

ادامه مطلب

مریض زهد را آن روی آتشناک می‌سازد

مریض زهد را آن روی آتشناک می‌سازد که آتش خار را، از هستی خود پاک می‌سازد به راهش با جفای ناکسان دارم شکیبایی که بلبل…

ادامه مطلب

گران‌جان می‌کند، تعظیم بی‌جا اهل دنیا را

گران‌جان می‌کند، تعظیم بی‌جا اهل دنیا را نگین از بهر نام خشک، خالی می‌کند جا را

ادامه مطلب

قاصد سخنی از لب یارم نرسانید

قاصد سخنی از لب یارم نرسانید ته جرعه شرابی، به خمارم نرسانید دل داشت به حیرانی، ازبن بیشتر امّید آواره ز خود کرد و به…

ادامه مطلب