ساقینامه- محمد فضولی

مناظره با مطرب شبی داشتم مطربی هم نشین وزو بود بزمم چو خلد برین باو گفتم ای همدم دلپذیر نشاطی بر انگیز و سازی بگیر…

مناظره با چنگ شبی محفلی داشتم پر سرور ببزمم چراغ می افکنده نور سرم گرم بود از می لاله رنگ زمانی شدم همدم تار چنگ…

مناظره با دف معنبر شبی محفلی ساختم بنا بر طرب طرحی انداختم مزین بساطی بساز و کتاب منور ریاضی به شمع و شراب در آن…

تمهید سر از خواب غفلت چو برداشتم لوای فراست بر افراشتم فکندم بآثار حکمت نظر بمعموره صنع کردم گذر ندیدم به از میکده منزلی چو…

مثنوی خیز ساقی بساط می بر چین می بمستان مده زیاده ازین گر چه می دلگشا و روح فزاست گذرانیدنش ز حد نه رواست کار…

نشأه جام دوم بیا ساقی آن راحت افزای روح که طوفان غم راست کشتی نوح بمن ده که از غم نجاتم دهد نجات از همه…

نشأه جام چهارم بیا ساقی آن لاله باغ ذوق که دارم ازو بر جگر داغ شوق بده پیشتر زانکه از روزگار شود بقعه تربتم لاله…

نشأه جام هفتم بیا ساقی آن شهد شیرین مذاق که ما را باو هست صد اشتیاق بده بیش ازین تلخ کامم مدار بدین تلخ کامی…

نشأه جام ششم بیا ساقی آن جوهر بی بدل که در نشاه اوست فیض ازل بمن ده که فیضی رساند مرا دهد ذوقی از من…

نشأه جام پنجم بیا ساقی آن آب کوثر سرشت که لب تشنه اوست حور بهشت بمن ده که مداح پیغمبرم نصیب است البته در کوثرم…

نشأه جام سوم بیا ساقی آن جوهر صاف و پاک که جمشید برد آرزویش بخاک بمن ده که جمشیدیم آرزوست نه با ملک جمشیدیم من…

نشاه جام اول بیا ساقی آن آب آتش مزاج کزو جمله درد دارد علاج بمن ده مده بیش ازین انتظار که دارم بسی درد سر…

مناظره با قانون شبی داشتم صحبتی چون ارم نه اندوه ره داشت آنجا نه غم پری چهره بود قانون بدست چو می نغمه اش خلق…

مناظره بانی شبی بود در سر مرا ذوق می مذاق میم کرد دمساز نی باو گفتم ای همدم اهل درد چرا همچو من گشته زار…

مناظره با طنبور شبی رقتی داشتم در نماز بمعبود می کردم افشای راز گهی در قیام و گهی در قعود گهی در رکوع و گهی…

مناظره با عود شبی خواستم بزمی آراستم سرودی ز بهر طرب خواستم صدایی بگوشم رسانید عود که چون عودم از سر برون رفت دود باو…