در آب و گل که آورد، آیین جان نهادن؟

در آب و گل که آورد، آیین جان نهادن؟ بر دوش جان نازک، بار گران نهادن؟ شاداب شاخ جان را، از بوم جاودانی برکندن از…

ادامه مطلب

در مقامی که رسد زو به دل و جان آسیب

در مقامی که رسد زو به دل و جان آسیب نبود جان خردمند ز رفتن به نهیب ناشکیبا مشو ار باز گذارد جانت خانه ای…

ادامه مطلب

ای پریشان کرده عمدا، زلف عنبربیز را

ای پریشان کرده عمدا، زلف عنبربیز را بر دل من دشنه داده غمزهٔ خونریز را شد فروزان آتش سودایت اندر جان و دل درفکن در…

ادامه مطلب

رنگ از گل رخسار تو گیرد گل خود روی

رنگ از گل رخسار تو گیرد گل خود روی مشک از سر زلفین تو دریوزه کند بوی شمشاد ز قدّت به خم، ای سرو دل…

ادامه مطلب

دارم دلی مخاطره جوی بلا پرست

دارم دلی مخاطره جوی بلا پرست سرگشته رایِ گم شده عقلِ هوا پرست با درد و غم به طبع، چو یاری وفا نمای با جان…

ادامه مطلب

سرگشته وار بر تو گمان خطا برم

سرگشته وار بر تو گمان خطا برم بی آنکه هیچ راه به چون و چرا برم از جان و از تنم نتوانم به شرح گفت…

ادامه مطلب

بگسلم از تو، با که پیوندم؟

بگسلم از تو، با که پیوندم؟ از تو گر بگسلم به خود خندم بخت بیدار یاور من شد ناگهان زی در تو افکندم بندها بود…

ادامه مطلب