ترجیعات – مولانا جلال الدین محمد بلخی
تو برو، که من ازینجا
تو برو، که من ازینجا بنمیروم به جایی کی رود ز پیش یاری، قمری، قمر لقایی؟! تو برو، که دست و پایی بزنی به جهد…
گر دلت گیرد و گر گردی
گر دلت گیرد و گر گردی مول زین سفر چاره نداری، ای فضول دل بنه، گردن مپیچان چپ و راست هین روان باش و رها…
جهان اندر گشاده شد جهانی
جهان اندر گشاده شد جهانی که وصف او نیاید در زبانی حیاتش را نباشد خوف مرگی بهارش را نگرداند خزانی در و دیوار او افسانه…
هر روز بگه ز در درآیی
هر روز بگه ز در درآیی بر دست شراب آشنایی بر ما خوانی سلام سوزان یا رب، چه لطیف و خوش، بلایی! ما را ببری…
حد و اندازه ندارد نالها
حد و اندازه ندارد نالها و آه را چون نماید یوسف من از زنخ آن چاه را راه هستی کس نبردی گرنه نور روی او…
نامه رسید زان جهان بهر
نامه رسید زان جهان بهر مراجعت برم عزم رجوع میکنم، رخت به چرخ میبرم گفت که: « ارجعی » شنو، باز به شهر خویش رو…
زان بادهٔ صوفی بود از
زان بادهٔ صوفی بود از جام، مجرد کز غایت مستی ز کفش جام بیفتد در حالت مستی چو دل و هوش نگنجید پس نیست عجیب…
هرگز ندانستم که مه آید
هرگز ندانستم که مه آید به صورت بر زمین آتش زند خوبی و در جملهٔ خوبان چنین کی ره برد اندیشها، کان شیر نر زان…
ای درد دهندهام دوا ده
ای درد دهندهام دوا ده تاریک مکن جهان، ضیا ده درد تو دواست و دل ضریرست آن چشم ضریر را صفا ده نومید همی شود…
رها کن ناز، تا تنها
رها کن ناز، تا تنها نمانی مکن استیزه، تا عذرا نمانی مکن گرگی، مرنجان همرهان را که تا چون گرگ در صحرا نمانی دو چشم…
هله خیزید که تا خویش ز
هله خیزید که تا خویش ز خود دور کنیم نفسی در نظر خود نمکان شور کنیم هله خیزید که تا مست و خوشی دست زنیم…
ای خواب به روز همدمانم
ای خواب به روز همدمانم تا بیکس و ممتحن نمانم چونک دیک بر آتشم نشاندی در دیک چه میپزی، چه دانم یک لحظه که من…
زهی دریا زهی بحر حیاتی
زهی دریا زهی بحر حیاتی زهی حسن و جمال و فر ذاتی ز تو جانم براتی خواست از رنج یکی شمعی فرستادش، براتی ز تندی…
هست کسی کو چو من اشکار
هست کسی کو چو من اشکار نیست هست کسی کو تلف یار نیست؟ هست سری کو چو سرم مست نیست؟ هست دلی کو چو دلم…
ای قد و بالای تو حسرت
ای قد و بالای تو حسرت سرو بلند خنده نمیآیدت، بهر دل من بخند ای ز تو عالم بجوش، لطف کن، ارزان فروش خندهٔشیرین نوش…
زین دودناک خانه گشادند
زین دودناک خانه گشادند روزنی شد دود و، اندر آمد خورشید روشنی آن خانه چیست؟ سینه و آن، دود چیست؟ فکر ز اندیشه گشت عیش…
هله درده می بگزیده که
هله درده می بگزیده که مهمان توم ز پریشانی زلف توپریشان توم تلخ و شیرین لب ما را ز حرم بیرون آر نقد ده نقد،…
ای یار گرم دار، و دلارام
ای یار گرم دار، و دلارام گرم دار پیشآ، به دست خویش سر بندگان بخار خاک تویم و تشنهٔ آب و نبات تو در خاک…
شاهنشه مایی تو و به
شاهنشه مایی تو و به گلبرگ مایی هرجا که گریزی، بر ما باز بیایی گر شخص تو اینجاست من از راه ضمیری میبینمت ای عشوه…
هله نوش کن شرابی، شده
هله نوش کن شرابی، شده آتشی به تیزی سوی من بیا و بستان بدو دست، تا نریزی قدح و می گزیده، ز کف خدا رسیده…
ای ساقیان مشفق سودا فزود
ای ساقیان مشفق سودا فزود سودا این زرد چهرگان را حمرا دهید حمرا ای میر ساقیانم ای دستگیر جانم هنگام کار آمد مردانه باش مولا…
شب مست یار بودم و در های
شب مست یار بودم و در های های او حیران آن جمال خوش و شیوهای او گه دست میزدم که زهی وقت روزگار گه مست…
هله، رفتیم و گرانی ز
هله، رفتیم و گرانی ز جمالت بردیم روی ازینجا به جهانی عجبی آوردیم دوست یک جام پر از زهر چو آورد به پیش زهر چون…
ای دریغا که شب آمد همه
ای دریغا که شب آمد همه گشتیم جدا خنک آن را که به شب یار و رفیقست خدا همه خفتند و فتادند به یکسو چو…
فتاد این دل به عشق
فتاد این دل به عشق پادشاهی دو عالم را ز لطف او پناهی اگر لطفش نماید رخ به آتش ز آتشها برون روید گیاهی چو…
امروز به قونیه، میخندد
امروز به قونیه، میخندد صد مه رو یعنی که ز لارنده، میآید شفتالو در پیش چنین خنده، جانست و جهان، بنده صد جان و جهان…
بیار آن می که ما را تو
بیار آن می که ما را تو بدان بفریفتی ز اول که جان را میکند فارغ ز هر ماضی و مستقبل بپوشد از نقش رویم،…
عجب سروی، عجب ماهی، عجب
عجب سروی، عجب ماهی، عجب یاقوت و مرجانی عجب جسمی، عجب عقلی، عجب عشقی، عجب جانی عجب لطف بهاری تو، عجب میر شکاری تو دران…
اگر سوزد درون تو چو عود
اگر سوزد درون تو چو عود خام، ای ساقی بیابی بوی عودی را که بوی او بود باقی یکی ساعت بسوزانی، شوی از نار نورانی…
بلبل سرمست برای خدا
بلبل سرمست برای خدا مجلس گل بین و به منبر برآ هین به غنیمت شمر این روز چند زانک ندارد گل رعنا وفا ای دم…
گر مه و گز زهره و گر
گر مه و گز زهره و گر فرقدی از همه سعدان فلک اسعدی نیستی از چرخ و ازین آسمان سخت لطیفی، ز کجا آمدی؟ چونک…
آنچ دیدی تو ز درد دلم
آنچ دیدی تو ز درد دلم افزود بیا ای صنم زود بیا زود بیا زود بیا سود و سرمایهٔ من گر رود باکی نیست ای…
پیکان آسمان که به اسرار
پیکان آسمان که به اسرار ما درند ما را کشان کشان به سماوات میبرند روحانیان ز عرش رسیدند، بنگرید کز فر آفتاب سعادت، چه با…
ماییم و بخت خندان، تا تو
ماییم و بخت خندان، تا تو امیر مایی ای شیوهات شیرین، تو جان شیوهایی آن لب که بسته باشد، خندان کنیش در حین چشمی که…
ای آنک ما را از زمین بر
ای آنک ما را از زمین بر چرخ اخضر میکشی زوتر بکش، زوتر بکش، ای جان که خوش برمیکشی امروز خوش برخاستم، با شور و…
بیا، که باز جانها را
بیا، که باز جانها را شهنشه باز میخواند بیا، که گله را چوپان بسوی دشت میراند بهارست و همه ترکان بسوی پیله رو کرده که…
ماه رمضان آمد ای یار قمر
ماه رمضان آمد ای یار قمر سیما بربند سر سفره بگشای ره بالا ای یاوهٔ هر جایی وقتست که بازآیی بنگر سوی حلوایی تا کی…
ای بانگ و صلای آن جهانی
ای بانگ و صلای آن جهانی ای آمده تا مرا بخوانی ما منتظر دم تو بودیم شادآ، که رسول لامکانی هین، قصهٔ آن بهار برگو…
باز این دل سرمستم
باز این دل سرمستم دیوانهٔ آن بندست دیوانه کسی باشد، کو بیدل و پیوندست سرمست کسی باشد، کو خود خبرش نبود عارف دل ما باشد،…
مستیان در عربده، رفتند و
مستیان در عربده، رفتند و رفتم گوشهٔ با دو یار رازدان و همره و هم توشهٔ اندران گوشه بدیدم آفتابی کز تفش جان و دل…
هم روت خوش هم خوت خوش هم
هم روت خوش هم خوت خوش هم پیچ زلف و هم قفا هم شیوه خوش هم میوه خوش هم لطف تو خوش هم جفا ای…
با شیر رو به شانگی
با شیر رو به شانگی آوردمان دیوانگی افزودمان بیگانگی با هر بت یکدانگی از بادهٔ شبهای تو و ز مستی لبهای تو وز لطف غبغبهای…
مستی و عاشقی و جوانی و
مستی و عاشقی و جوانی و یار ما نوروز و نوبهار و حمل میزند صلا هرگز ندیده چشم جهان این چنین بهار میروید از زمین…
ای جان مرا از غم و
ای جان مرا از غم و اندیشه خریده جان را بستم در گل و گلزار کشیده دیده که جهان از نظرش دور فتادهست نادیده بیاورده…