دلم بسته در حکم و فرمان اقدس

دلم بسته در حکم و فرمان اقدس
تنم خسته از درد هجران اقدس
مرا دست بر سر بود خون بدامان
که دستم جدا شد ز دامان اقدس
فتادم ز پا رفتم از دست و جانم
بیکبارگی گشت قربان اقدس
دلم غرق خون است چون ناردانه
ز هجران سیب زنخدان اقدس
بدست اجل شد گریبان عمرم
چو بگسست دست از گریبان اقدس
اگر سنگ بارد بسر ز آسمانم
نگردد دل از عهد و پیمان اقدس
امیری از این غم بمیری که گردی
فدای سرو برخی جان اقدس
دل سنگ سوزد بحالت ولیکن
نسوزد دل نامسلمان اقدس
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *