فغانی فی المثل در عالم خاک

فغانی فی المثل در عالم خاک فغانی فی المثل در عالم خاک اگر نان را نمی یابی وگر آب مبر حاجت بر ارباب دنیا که…

ادامه مطلب

شرم دار از چشم مردم چند سازی ای فلک

شرم دار از چشم مردم چند سازی ای فلک شرم دار از چشم مردم چند سازی ای فلک آبروی دردمندان را روان چون آب جوی…

ادامه مطلب

صاحب کرمی که مرگ زر دید

صاحب کرمی که مرگ زر دید صاحب کرمی که مرگ زر دید بر اوج بقا بسی نکو رفت آن کس که نخورد و بیشتر ساخت…

ادامه مطلب

حال من و عدو مثل آتشست و نی

حال من و عدو مثل آتشست و نی حال من و عدو مثل آتشست و نی از تیزیش نترسم اگر نیش می شود هر چند…

ادامه مطلب

ای من غلام همت مردی که بی سخن

ای من غلام همت مردی که بی سخن ای من غلام همت مردی که بی سخن با شاعرش سخاوت و لطف پیاپیست و آنرا که…

ادامه مطلب

ای آنکه فلک طاق حریم حرمت را

ای آنکه فلک طاق حریم حرمت را ای آنکه فلک طاق حریم حرمت را از قدر و شرف کعبه ی ارباب صفا گفت عمری ز…

ادامه مطلب

شاه عالم پناه اسماعیل

شاه عالم پناه اسماعیل شاه عالم پناه اسماعیل که جهان ملک اوست یک قلمه روز جولان ز اسب زیر آورد شهسواران و صاحبان رمه سفله…

ادامه مطلب

بندهٔ همت او باش فغانی که ز جود

بندهٔ همت او باش فغانی که ز جود بندهٔ همت او باش فغانی که ز جود هرچه گوید همه را بخشد و منت ننهد یا…

ادامه مطلب

دوش بگرفت محتسب مستم

دوش بگرفت محتسب مستم دوش بگرفت محتسب مستم همره او پی قصاص شدم گرم بگرفته بود همچو تبم عرقی کردم و خلاص شدم

ادامه مطلب