قصاید سلیم تهرانی
رسید وقت که دیگر به ساحت گلزار
رسید وقت که دیگر به ساحت گلزار سوار باد شود برگ گل سلیمان وار ز انبساط هوا بشکفد چو گل پیکان ز لطف شعله شود…
سحر که خیزدم از سینه ناله ی شبگیر
سحر که خیزدم از سینه ناله ی شبگیر به ساق عرش نهد موج گریه ام زنجیر ز عشق لاله رخان دلنشین من نشود چو داغ…
شد بهار و زین حصار نیلگون کرد انتخاب
شد بهار و زین حصار نیلگون کرد انتخاب از پی بزم شرف، برج حمل را آفتاب گل شکفت، از رخ نقاب گلستان برداشتند بر جهان…
ما درین کهنه دیر دیر اساس
ما درین کهنه دیر دیر اساس خشت ویرانه ایم و نقش پلاس می زند روز و شب به خرمن ما تیغ دهقان برای برق از…
رفته در تاب و به کف بگرفته تیغی همچو آب
رفته در تاب و به کف بگرفته تیغی همچو آب بهر قتلم می رسد آن شوخ با این آب و تاب زنده می گردم پس…
به راه عشق بود نسخه ی پریشانی
به راه عشق بود نسخه ی پریشانی مرا ز نقش قدم تا به نقش پیشانی چو آینه همه عمرم به یک نگاه گذشت کسی مباد…
کی توانی برد سوی منزل مقصود راه
کی توانی برد سوی منزل مقصود راه توشه ی تن تا نسازی پاره ی دل همچو ماه از خطر در سیرگاه این چمن ایمن مباش…
ازان چو لاله نجنبم ز جا درین گلشن
ازان چو لاله نجنبم ز جا درین گلشن که رفته بخت سیاهم به خواب در دامن نصیب چاک دلم نیست بخیه ای هرگز به کشت…
عاقبت گردید از طبع غرورافزای من
عاقبت گردید از طبع غرورافزای من نقطهٔ قاف قناعت، دانهٔ عنقای من درخور امید من، کامی ندارد آسمان از ترنج سبز او، کی بشکند صفرای…
اگر برم به سوی چشم اشکبار انگشت
اگر برم به سوی چشم اشکبار انگشت چو ماه نو شود آلوده ی غبار انگشت ز ریشه شانه ی عاج است ناخنم گویی ز بس…
نماز شام که خورشید ازین سرای سرور
نماز شام که خورشید ازین سرای سرور گرفت راه سفر همچو عاشقان به ضرور هلال عید ز اوج افق نمایان شد نمود گوشه ی ابرو…
از فغان من سودازده در فریاد است
از فغان من سودازده در فریاد است آسمان همچو سبویی که به راه باد است جوش سیلاب غمم بین که نگویی دیگر چار دیوار عناصر…
مژده، ای خانه خرابان که رگ ابر بهار
مژده، ای خانه خرابان که رگ ابر بهار پی آبادی دنیاست طناب معمار ابر از بس سر معموری عالم دارد چمن آینه را ریخته رنگ…
بهار آمد و شد نغمه ساز مرغ چمن
بهار آمد و شد نغمه ساز مرغ چمن چراغ باده فروشان ز لاله شد روشن چنان به دهر اثر کرد فیض ابر بهار که دود،…
نشود خاک تا به روز شمار
نشود خاک تا به روز شمار همچو خورشید، پنجه ی معمار که عجب رونقی به عالم داد زین همایون بنای فیض آثار کرده برگ شکوفه…
ای غمت بی حاصلان را حاصل نیک اختری
ای غمت بی حاصلان را حاصل نیک اختری داغ سودای تو بر سرها نشان سروری شوق کویت بیدلان را توشه ی آوارگی فکر وصلت مفلسان…
مسافری ست قلم کز معانی شیرین
مسافری ست قلم کز معانی شیرین برد ز هند دواتم شکر به جانب چین قلم ز فیض بیانم چو شاخ گل تازه ورق ز معنی…
درین سرای پر افسوس چند باشم آه
درین سرای پر افسوس چند باشم آه پی سفر چو گدایان همیشه بر سر راه نمی شود چو فلک، دور گردشم آخر که گفته است…
نوبهار آمد و شد قطره فشان ابر مطیر
نوبهار آمد و شد قطره فشان ابر مطیر روز نوروز گلستان بود و عید غدیر باز در زمزمه ی زیر و بم آمد به نشاط…
دگر وقت آن شد که از دلربایی
دگر وقت آن شد که از دلربایی چو گل ناخن خار گردد حنایی خبردار ای لاله از داغ خود باش که باد صبا می کند…
تا به کی باشم از پریشانی
تا به کی باشم از پریشانی چون نگه، پایمال حیرانی چند چون زلف دلبران پیچد نفسم در گلو ز پیچانی کیستم من به تنگنای جهان…
رسید کوکبه ی موکب همایون فال
رسید کوکبه ی موکب همایون فال سعادت دو جهانش چو سایه در دنبال چه موکبی، که چو خیل ستاره نزدیک است که آسمان به رهش…
رسید موسم نوروز و شد جهان خرم
رسید موسم نوروز و شد جهان خرم بهار در چمن از سرو برفراخت علم نشست نامیه بر تخت خسروی در باغ شکوفه بر سر او…