رسیدن نامه جم به گل و نامه نوشتن او و دایه را در میان داشتن

رسیدن نامه جم به گل و نامه نوشتن او و دایه را در میان داشتن
ساقی از آن شیشه پر خون کرم

کافتد اوز در دل و در خون کرم

اندک او شد شرر ار خوردیش

خورده آتش حذر از خوردیش

پیرم از آن یکدودم آور بمن

رطلی از آن آر و کم آور بمن

گر که و مه را سر مهرست باز

بنده پیر از که و مه رست باز

باز گل آن نامه جم برگشاد

یافت ره آن مهره غم برگشاد

گل چو هم اندر رخ جم دیده بود

مستش از او هم دل و هم دیده بود

گر بر گل نرگس وی خوار بود

او هم از آن میکده میخوار بود

دایه خدو را سوی خود خواند گل

یا غم از این واقعه صد خواند گل

دایه در آن گفتن گل زار شد

سوخته چون سوسن گلزار شد

گفت اگر این واقعه شد کام جم

بشکند این حادثه صد جام جم

چون اثر اندر دل و جان دایه راست

گل غم خود گفت بر آن دایه راست

کاتش مهرش زند این جمره ها

در دل و دل چون کند این جم رها

پند تو این شد که کن این رو نهان

چاره داغم کن و یکسو نه آن

گر کنی این چاره و غمخواریم

موی سر اندر بر جم خاریم

میکنم از زر سر و پا خرمنت

خرمنی از زر کنم آخر منت

ریخت زر آن نرگس طناز را

تا نهد از طامعه تن ناز را

دایه هم از بخشش بسیار گل

گشت در آن واقعه بس یارگل

شد سوی کی از ره افسونگری

کایهمه خندیده یی اکنون گری

پیش تو کوه ار شده کاه کمین

جم شده دشمن، زده راه کمین

گر چه شد او خویش تو با دشمنی است

آتش او نخوت و بادش منی است

در صف و در جنگ تو خواهد ستاد

ملک تو از چنگ تو خواهد ستاد

شهر تو او گیرد و لشکر دهش

چاره کارش کن و دختر دهش

کی هم ازین راز دل آرام یافت

ساعد جم باز دل آرام یافت

بر زر جم زد کی از اشهاد خویش

سکه دامادی داماد خویش

شهرکی از وصلت با نو و سور

غرقه در شد همه بارو و سور

تخت زد از حجله دلارای خفت

شکل دو طاق آمده یکجای جفت

از همه غم شد دل جم برکنار

میوه دل آمدش اندر کنار

اولش آن غم چه گر از دست برد

آخر کارش نگر از دستبرد

جم لبش از سودن لب گر چه سود

گفت گل از سودن گوهر چه سود

بنگرم از زینت و فر زیب ران

معرکه خالی شده فرزی بران

غنچه گل میدهد آتش نشان

ژاله بر آتش فکن آتش نشان

جم سوی رخش آمد و زد زود زین

بر سر زین آمد و آسود زین

تسمه سر، حلقه تنگش گشاد

شوشه زر حلقه تنگش گشاد

جا که شد اندر بر زین شیرکی

مدتی آسوده ازین شیرکی

گل چو شد اندر بر جم مهره باز

بسته شد از ششدر غم مهره باز

چون شد از او حاصل جم کام دل

تلخ شد از شوری غم کام دل

اهلی شیرازی

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *