بهار رفته ز بس دل‌پذیر می‌آید

بهار رفته ز بس دل‌پذیر می‌آید
ز بیضه مرغ چمن در صفیر می‌آید
نسیم شاخ شکوفه پیاله‌نوشان را
چو تحفه‌ای‌ست که از سوی پیر می‌آید
ز بس که بیخته آید نسیم ابر بهار
گمان بری که مگر از حریر می‌آید
نشاط سیل زند شانه از دم ماهی
به زلف موج که عید غدیر می‌آید
قدح به خم زن و زود ای حریف بر سرکش
که می ز شیشه به پیمانه دیر می‌آید
شراب خوردن آن طفل، تهمت پاک است
هنوز از شکرش بوی شیر می‌آید
ز بس به باغ، سلیم از ملال دلگیرم
به چشم، شاخ گلم همچو تیر می‌آید
سلیم تهرانی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *