عاقبت اشک طریق عجبی پیش گرفت
تا چرا نیش غمت تیز گذشت از جگرم
جگر ریش مرا هست توان بیش گرفت
با غم و درد دل و جان چو مدارا کردند
ناوک تو طرف جان و دل ریش گرفت
تا شکستی نرسد از طرف محتسبش
دم به خود برد صراحی و سر خویش گرفت
خیر شد عاقبت کار خیالی در عشق
تا کم این خردِ عاقبتاندیش گرفت
خیالی بخارایی