قصه ای عشق

قصه ای عشق
عشق من با بها ر ا مد ه بود
با بها ر ا ن سبز و خر م شد
شاخه بگرفت بار ور هم شد
دل من تا اسیر این غم شد
ناله ها کرد شاد و خرم شد
تا مرا این چه کار آمده بود
چه بهاری چه نو بهاری بود
نگه ام با نگاهی یاری بود
چشم یارم خمار آ ر ی بود
تا مرا با نگار کا ر ی بو د
این بهار بار بار آمده بود
دل من ر ا ز د ا ر بلبل بو د
زلف من هم طر ا ز بلبل بو د
تا مرا همنشین آ ن گل بو د
شام تا صبح بدست من مل بود
مه من ر ا ز د ا ر ا مده بود
آسمانها چه صاف و آبی بود
باغها سبز و ار غوانی بود
کار من انزمان شادی بود
عشق رانی و کامرانی بود
زهره با من کنار آ مد ه بو د

مژگان ساغر شفا

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *