کجا آخر شود دردی که من در سینه ام دارم

کجا آخر شود دردی که من در سینه ام دارم
شکایت ها فراوان از غم دیرینه ام دارم

چرا آیینه آنچه می‌رسد بر ما نمی‌تابد
هزاران شکوه از عالم هم از آیینه ام دارم

جهان ما پُر از درد است و درمانش نمیدانم
فقط حس خجالت از دل پُر کینه ام دارم

من عاشق میشوم دور از نگاه مردم اینجا
ولی ترس از نگار ناب و هم پیشینه ام دارم

ندارم ثروت و مال و متاع دهر ای جانم
ولی مهر و وفا و عشق در گنجینه ام دارم

طلحه مهاجر

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *