رفتم از كوى تو بامان خدا نا كرده
زين قيامت كده رفتيم و بحسرت رفتيم
قامت سرو تو ناديده دعا نا كرده
داغ تر دامنى دختر گل سوخت مرا
شبنمم آب شد از رشك هوا ناكرده
صفت روى تو در مهد چمن ميگويد
كودك غنچه لب از شير جدا نا كرده
چه جوانى و چه پيرى دل آگاه بايد
تا رهد از خطر زلف خطا نا كرده
گرد را از رخ آئينهء دل دور كنيد
نتوان ديدن خود سينه صفا ناكرده
محتسب باد حرامت كه خورى بادهء ناب
پيش نوشينه لبان ياد ضيأ نا كرده
استاد ضيا قاريزاده