ای دل چقدر حیله‌گر و چرب‌زبانی

ای دل چقدر حیله‌گر و چرب‌زبانی
در جان منی باز چرا دشمن جانی
من حوصله و حال ندارم، به تو گفتم
زاین بیش مرا کوچه به کوچه ندوانی
گرم است هوا، نیمۀ ماه رمضان است
من روزه به لب دارم و تو خوشگذرانی
از وسوسه‌ی روزه‌شکن‌ها بگریزم
اما به کجا؟ من که ندانم تو بدانی؟
والله سکوت تو مرا کشت چه ساده
دشمن نتوان گفت که دشمن‌تر از آنی
یک‌بار نشد توبه کنی، عشق نه ورزی
یک‌بارنشد بی می و معشوق بمانی
صدبار تورا گفتم، آدم نشدی باز
جانم به لب آمد چقدر چشم‌چرانی
بدمست و «جگاور» شده‌ای که متواتر
بر جمجمه‌ام ماشۀ خود را بچکانی
یک‌سو غم جنگ است دگرسو غم روزه
ای کوزه دمت گرم که با کوزه‌گرانی
«این قافلۀ عمر عجب می‌گذرد» آه
من مستم و تو خفته، نه رودی نه روانی
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *