نوروز شد از چله برون آ، برخیز!
امروز زمین تولد دیگر یافت
باز است در و پنجرهٔ رستاخیز
دیوانه و مَیپرست عاشق شده است
هشیار! بیا که مست، عاشق شده است
از کثرت عاشقانهها معلوم است
در شهر هرآنکه هست عاشق شده است
از پنجره، در خانه کمی نور بریز
تهماندهٔ غم را ز دلت دور بریز
گور پدر تمام غمهای جهان
در کام پیاله آب انگور بریز
یحیا جواهری