گفتند معروف چیست گفت: مدارج آن سه است مدرجه اول اثبات وحدانیت واحد قهار مدرجه دوم بریده کردن دل از ماسوی الله و مدرجه سوم آنکه هیچکس را به عبارت کردن آن ره نیست و من لم یجعل الله نوراَفماله من نور.
گفتند علامت محبت چیست گفت: آنکه عبادت او اندک بود و تفکر اودایم بود و خلوت او بسیار و خاموشی او پیوسته چون بدو درنگرند او نهبیند و چون بخوانند نشود چون مصیبتی رسد اندوهگین نشود و چون صوابی روی بدو نهد شادنگردد و از هیچکس نترسد و بهیچکس امید ندارد.
و گفتند خوف و رجاء چیست و علامت هر دو کدامست گفت: علامت خوف گریز است و علامت رجا طلب است هر که صاحب رجا است و طلب ندارد او دروغ زن است و هرکه صاحب خوفست و گریز ندارد کذابست.
و گفت: راجیترین مردمان به نجات کسی را دیدم که ترسناکتر بود بر نفس خویش که نباید که نجات نیابد و ترسناکتر خلق به هلاک کسی را یافتم که ایمنتر بود بر نفس خود آن ندیدی که یونس علیه السلام چون چنان گمان برد که حق تعالی عتاب نکند چگونه عقوبت روی بوی نهاد.
و گفت: کمترین یقین آنست که چون بدل رسد دل را پرنور کند و پاک کند از وی هرجا که شکی است تا از دل شکر و خوف خدای تعالی پدید آید و یقین معرفت عظمت خدای بود و بر قدر و عظمت خدای تواند بود و عظمت معرفت عظمت خدای بود.
و گفت: چون با اهل صدق بنشینید به صدق نشینید که ایشان جاسوسان دلهااند و در دلهاء شما روند و بیرون آیند.
و گفت: نشان رجا آنست که چون نیکوئی بدو رسد او را الهام شکر دهند یا امید تمامی نعمت از خدای تعالی بر وی اندر دنیا و تمامی عفو در آخرت.
و گفت: نشان زهد چهار است اعتماد بر حق و بیزاری از خلق و اخلاص برای خدای و احتمال ظلم از جهت کرامت دین.
و گفت: نشان اندکی معرفت بنده به نفس خویش از اندکی حیا بود و اندکی خوف.
و گفت: هر که بخدای عارفتر از خدای ترسانتر.
و گفت: چون صلاح دلجوئی یاری خواه بروی به نگاه داشت زبان.
و گفت: نافعترین فقری آن بود که تو بدان متحمل باشی و بدان راضی.
و گفت: نافعترین عقلی آن بود که ترا شناساگرداند تا نعمت خدای بر خودبینی و یاری دهد تو را بر شکر آن و برخیزد به خلاف هوا.
و گفت: نافعترین اخلاص آن بود که دور کند از تو ریا و تصنع و تزین.
و گفت: بزرگترین تواضع آن بود که دور کند از تو کبر و خشم را در تو بمیراند.
و گفت: زیان کارترین معاصی آن بود که طاعت کنی بر جهل که ضرر آن بر تو بیش از آن بود که معصیتی کنی بر جهل.
و گفت: هر که اندکی را آسان شمارد و خرد گیرد زود بود که در بسیار افتاد.
و گفت: خواص غواصی میکنند در دریای فکرت و عوام سرگشته و گمراه میگردند در بیابان غفلت.
و گفت: امام جمله عملهای علم است و امام جمله علمها عنایت.
و گفت: یقین نوریست که حق تعالی در دل بنده پدید آرد تا بدان جمله امور آخرت مشاهده کند و به قوت آن نور جمله حجابها که میان او و میان آخرت است بسوزد تا بدان نور مطالعه جمله کارهای آخرت میکند چنانکه گوئی او رامشاهده است.
و گفت: اخلاص آنست که چون عملی کنی دوست نداری که ترا بدان یاد کنند و ترا بزرگ دارند به سبب عمل تو و طلب نکنی ثواب عمل خویش از هیچکس مگر از خدای تعالی این خلاص عمل بود.
و گفت: عمل کن و چنان عمل کن که هیچکس نیست در زمین بجز تو و هیچکس نیست در آسمان بجز او.
و گفت: این روزی چند که مانده است این را غنیمتی بزرگ شمر و اینقدر عمر که در پیش داری در صلاح گذار تا بیامرزند آنچه از تو بگذشته است.
و گفت: دواء دل پنج چیز است همنشینی اهل صلاح و خواندن قرآن و تهی داشتن شکم و نماز شب و زاری کردن در وقت سحر.
و گفت: عدل دو قسم است عدلیست ظاهر میان تو و میان خلق و عدلی باطن میان تو و میان حق و طریق عدل طریق استقامت است و طریق فضل طریق فضیلت است.
و گفت: موافق اهل صلاحیم در اعمال جوارح و مخالف ایشانیم بهمتها.
و گفت: خداوند میفرماید انما اموالکم و اولادکم فتنة و ما فتنه زیادت میکنیم.
نقلست که شبی سی و اندکس از اصحاب او جمع شدند و سفره بنهادند نان اندک بود شیخ پاره پاره کرد و چراغ برگرفت چون چراغ باز آوردند همه نان پارها بر جای خود بود هیچ کسب به قصد ایثار نخورده بود مریدان را چنین تربیت کرده بود رحمةالله علیه.
عطار