يونس عليه السلام زمانى – سخنان حضرت محمد ص

يونس عليه السلام زمانى ديد قومش دعوت او را نمى پذيرند و به او ايمان نمى آورند،آزرده شد و احساس بى تابى كرد.از اين رو، به پروردگارش شِكوه نمود. در بخشى ازشِكوه هاى او چنين بود: اى پروردگار من! تو مرا در سى سالگى به سوى قومممبعوث فرمودى و من، سى و سه سال در ميانشان ماندم و آنان را به ايمان آوردن به توو تصديق رسالتم دعوت نمودم و از عذاب و محروم كردن تو بيمشان دادم؛ امّا آنان تكذيبم كردند و به من ايمان نياوردند و نبوّتم را انكار نمودند و رسالتمرا سبك شمردند و مرا تهديد نمودند و ترسيدم كه مرا بكشند. پس، عذابت را بر آنانفرود آور، زيرا آنان قومى هستند كه ايمان نمى آورند. آن گاه خداوند به يونس عليه السلاموحى فرمود: «در ميان آنان، زن باردار و جنين و كودك خردسال و پير و زن ناتوانو مستضعف خوار وجود دارد، در حالى كه من، داور عادل هستم كه رحمتم بر خشممپيشى گرفته است. من خردسالان قوم تو را به گناهان بزرگ سالانشان كيفر نمى دهمو ـ اى يونس ـ آنان بندگان و آفريدگان و مردمان من در سرزمين هاى من و درزير پوشش من اند. دوست دارم درباره آنان حوصله كنم و با ايشان مدارا نمايمو توبه شان را انتظار مى كشم».
حضرت محمد ص
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *